۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

درد می کشم ، پس هستم!

 زندگی فارغ از درد و رنج نیست! همه ما در زندگی دردهائی داریم! چه بگوئیم و چه نگوئیم! چه غر بزنیم و چه دهان فروبندیم! گاهی این دردها را معصومانه متحمل می شویم! بی هیچ خطائی! همچون نوزادی نورسیده که هنوز از رنج تولد رها نشده ضربه ای جانانه نوش جان می کند! شوکه می شود از این دردی که بی خطا متحمل شده! جیغ می زند و پی آمدش نفس می کشد. آن درد برای این بوده که هوشیار شود برای نفس کشیدن! اگر آن درد نبود پی آمدش مرگ بود!
البته آن زمان با ان ذهن ساده اش نمی تواند آن را بفهمد! فقط فراموش می کند! هیچکدام ما آن درد را یادمان نیست! زندگی اینجوریست! اینطوری طبیعیست! گاهی دردها برای زنده ماندنت مفید هستند! نباید آنقدر بهشان گیر بدهی که همه روزگارت بشود غر زدن درباره دردها و رنجها و محنتهائی که دوران به تو تحمیل کرده! فراموششان کن همچون آن درد بدو تولد! بفهم که چه می خواهند به تو بگویند این دردها! اگر هم نفهمیدی غمی نیست! زمان به تو خواهد گفت!

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

کت و شلوار با طعم هارلی داویدسون!!!

 یارو تو خیابون عباس آباد با کت و شلوار سورمه ای کاملا رسمی و کفشهای واکس زده و نوک تیز با 60 سال سن با موتور هارلی داویدسون مشکی (شاید هم ژنریک هندیش بود!) لای ماشینها قیقاژ میده! فضول درونم از صبح گیر داده که یارو چکاره بودش!!! و کلا با خودش چی فکر کردی این تیپی سوار همچین موتوری شده!