این مطلب را که در مورد شکستهای پر افتخار گوگل خواندم، یاد خودم و شکستهایم افتادم!
به همان میزان که زندگی پر تب و تابی داشته ام، تقلاهای بسیار، تجربیات گوناگون و اتفاقات متنوع داشته ام، شکستهای بسیاری هم در این مسیر بوده است. زخمهای زیادی برداشته ام! زخمهایی بی بدیل از همه نوع! به خودم، به روزگارم، به یادداشتهایم که نگاه می کنم، به آنهمه کلنجار و چالشی که بازندگی پر مشغله ام داشته ام، می بینم که چیزهای زیادی برای افتخار کردن دارم! این همه جای زخمی که بر جان و دلم مانده، هم نشانه آن گذشته پر افتخار است. می گویم پر افتخار، چون به همه این زخمها افتخار میکنم! من به شکستهایم افتخار میکنم! به تک تک این زخمهای کاری که در زندگی عاطفی، تحصیلی و شغلی، در سفرهای دور و نزدیک در محیطهای مختلف، از دوستان دور ونزدیک و از دشمان خورده ام! به بارها ورشکست شدنم، به اینکه صمیمی ترین دوستانم را طمعشان بر باد داد! به اینکه فهمیدم مرز میانه سواد و شعور کجاست، به اینکه فهمیدم چه هستم و در ادعاهایم تا چه حد ثابت قدم هستم، به اینکه اغلب دیگران در مورد من دچار سوء تفاهم می شوند، به اینکه.....!به همه آنها افتخار میکنم!
این زخمها نشانه آن هستند که من مشتاقانه بسیار زندگی کرده ام! نشانه آن است که از پا ننشسته ام! دلاوری بوده ام که در میانه کارزار زندگی! نه موجودی ترسو که با تیپای زندگی - که طبیعت آن است - زنجموره کنان به گوشه ای بخزم! من گرگی بوده ام که تا خوردن ضربه مرگ از پا نمی نشیند! هر چند پر زخم و خون آلود!
اگر چه پیروزیهای بسیار داشته ام! اما شکستهایم افتخار آمیز ترند! چرا که نشان می دهند که برای تجربه آنچه از زندگی خواسته ام، چه رشادتها کرده ام!
من با افتخار اعلام می کنم که به شکستهایم افتخار میکنم! و به این افتخار مفتخرم!!! :)
به همان میزان که زندگی پر تب و تابی داشته ام، تقلاهای بسیار، تجربیات گوناگون و اتفاقات متنوع داشته ام، شکستهای بسیاری هم در این مسیر بوده است. زخمهای زیادی برداشته ام! زخمهایی بی بدیل از همه نوع! به خودم، به روزگارم، به یادداشتهایم که نگاه می کنم، به آنهمه کلنجار و چالشی که بازندگی پر مشغله ام داشته ام، می بینم که چیزهای زیادی برای افتخار کردن دارم! این همه جای زخمی که بر جان و دلم مانده، هم نشانه آن گذشته پر افتخار است. می گویم پر افتخار، چون به همه این زخمها افتخار میکنم! من به شکستهایم افتخار میکنم! به تک تک این زخمهای کاری که در زندگی عاطفی، تحصیلی و شغلی، در سفرهای دور و نزدیک در محیطهای مختلف، از دوستان دور ونزدیک و از دشمان خورده ام! به بارها ورشکست شدنم، به اینکه صمیمی ترین دوستانم را طمعشان بر باد داد! به اینکه فهمیدم مرز میانه سواد و شعور کجاست، به اینکه فهمیدم چه هستم و در ادعاهایم تا چه حد ثابت قدم هستم، به اینکه اغلب دیگران در مورد من دچار سوء تفاهم می شوند، به اینکه.....!به همه آنها افتخار میکنم!
این زخمها نشانه آن هستند که من مشتاقانه بسیار زندگی کرده ام! نشانه آن است که از پا ننشسته ام! دلاوری بوده ام که در میانه کارزار زندگی! نه موجودی ترسو که با تیپای زندگی - که طبیعت آن است - زنجموره کنان به گوشه ای بخزم! من گرگی بوده ام که تا خوردن ضربه مرگ از پا نمی نشیند! هر چند پر زخم و خون آلود!
اگر چه پیروزیهای بسیار داشته ام! اما شکستهایم افتخار آمیز ترند! چرا که نشان می دهند که برای تجربه آنچه از زندگی خواسته ام، چه رشادتها کرده ام!
من با افتخار اعلام می کنم که به شکستهایم افتخار میکنم! و به این افتخار مفتخرم!!! :)
بنده نمی دانم بگویم افتخار می کنم یا نه ولی تقریبا به بسیاری از اتفاقات ناگوار یا بد ... حکمتش را فهمیدم و دیدم که بیشتر به نفع خودم بوده ;)
پاسخحذفما که هرچی اسم می دهیم قبول نمی کند و URAL نمی شناسد مثل اینکه باید ناشناس باشیم :D