۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

بازی زندگی

در بازی زندگی,
یاد می گیری,
اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه,
مثل آویختن به طنابی پوسیده ست....

یاد می گیری,
نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین ها باشند....

ياد مى گيرى که باید آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی تا  بتوانی یک روزی تمام خودت را بغل کنی و راه بیفتی بروی ...
و در جایی که شنیده و فهمیده نمی شوی نمانی...

یاد می گیری,
دیوار خوب ست ,
سایه درخت مطلوب است,
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست ....

یاد می گیری,
بره نباشی که گرگ می شوند به جانت ,
ياد مى گيرى که چگونه چینی احساست را بند بزنی و خیاط خوبی شوی برای دلت ....
امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزى و صبح به تن کنى تا نشکنی و برای خودت بمانی ....

یاد می گیری,
کم کم خودت را دوست داشته باشی
که سرمایه گرانبهای هر آدمی,
تنها خودش هست...

۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه

ایده اول

اگر خواهان بزرگی هستی منتظر اجازه کسی نباش!

صد روز صد ایده برای گذر از روزهای سخت

در صد روز آینده هر روز یک ایده اینجا مینویسم.  برای خودم و برای شما اگر مفید است

۱۳۹۳ اسفند ۷, پنجشنبه

این وبلاگ زنده است

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

استیو جابز قدیس! پیامبر عصر تکنولوژی!

همانروزی که استیو جابز درگذشت، برایم قابل انتظار بود که چنین موج عظیمی از انعکاس احساسات مردمی را شاهد باشیم! صبح پنج شنبه که تی وی را با شبکه بلومبرگ روشن کردم ، دیدم که برنامه های مختلف پیاپی در مورد مرگ استیو جابز و انعکاس آن در حوزه های مختلف کسب و کار،  بورس سهام، فضای تکنولوژی، توئیتر، فیس بوک و غیره پخش کرد. کارشناسان مختلف نیز در مورد این انعکاسات صحبت میکردند. اما مگر چه شده بود! یک تکنولوژیست، یک مخترع، یک بیزنس من مرده بود! همین! اما موج احساسات به گذاشتن دسته گل، سیب های گاز زده و روشن کردن شمع جلوی اپل سنترها در سراسر جهان کشید!
RV-AE531_JOBSHO_DV_20111007152605.jpg
پس اتفاق چیز دیگریست! چیزهائی در ذهنم بود که لازم بود با بحث با دیگران به یک جمع بندی ذهنی برسم! امروز فرصتی شد تا بتوانم نتیجه بگیرم! نتیجه ای که با خواندن تصادفی این مقاله در وال استریت جورنال تائید شد! من تنها کسی نبودم که به این نتیجه رسیده بودم!
وارد عصر جدیدی شده ایم! باید از نو چیزهائی را تعریف کرد! ما وارد عصری شده این عصر پیامبران و قدیسان خود را دارد! استیو جابز سیب حوا را به نماد علاقمندان به تکنولوژی تبدیل نمود و در حد  یک نماد مذهبی به آن نقش داد! کاش تکنولوژی میتوانست امکان دانلود رستگاری را فراهم کند! اگر چه این پیامبر معجزات زیادی داشت! مک بوک، سیستم عمال مکینتاش، آی پاد، آیفون، آی پد! معجزاتی که ارتقاء می یافتند!
پ.ن: لطفا به کلماتی (پیامبر و قدیس) که استفاده کرده ام، گیر ندهید! برای تبیین موضوع کلمات دقیقتری نیافتم که بتواند ماجرا را بدرستی شرح دهد!

۱۳۹۰ مهر ۱۲, سه‌شنبه

آقاي از من بپرس!

يه جاهائي تو شهر مثه ميدون ونك يا وليعصر هستش كه كافيه 5-6 دقيقه كنار خيابون منتظر كسي باشي يا كلا بيكار وايسي و ملت رو تماشا كني! ميشي آقاي"از من بپرس"!!! از آدرس مغازه ها تا مقاصد اتوبوسها و تاكسيها حتي دريافت پول خرد!!! خلاصه تبديل ميشي به بنگاه كارگشائي!

۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

یک ترس؛ یک تجربه؛ یک خط؛ یک هشدار!

پسر جوانی را می بینم که در کنار قایق خانوادگی باسگ مشکی و متوسطش ایستاده و قلادۀ سگ در دستش است و همه چیز طبیعی است. پسر جوان خم می شود و قلادۀ سگ را از گردنش باز می کند برای مجوز کمی هم ورجه وورجه و بازگشت بحالت نا اسیری!

سگ بدون قلاده قدم از قدم که بر نمی دارد هیچ! بلکه با آخرین قدرت خشم و عصبانیت رو به صاحبش شروع می کند به پارس کردن. بیش از دو دقیقه تلاش جوان برای تشویق سگ به بازی راه بجایی نمی برد، و سگ کماکان در حال پارس کردن مدام است عصبانی. پسر جوان لاجرم خم می شود و قلادۀ سگ را می بندد. سگ آرام می شود و همه چیز طبیعی است. سگ مشکی با قلاده اش در دست صاحبش: رام و بی هیاهو!

از وبلاگ دلقک ایرانی