۱۴۰۲ آذر ۲۵, شنبه

5

۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

فریب!

انسانها در یک رابطه عاطفی دو بار خودشان را فریب میدهند

یک بار به نفع طرف مقابل

و بار دیگر به زیان او

اما هبچ کس نمی داند که کدام فریب در ابتدا و کدام یک در انتها روی میدهد


۱۳۹۴ مهر ۱۴, سه‌شنبه

زیر سنگ هم شده پیدایم کن!

دارم کم کم این فیلم را باور می کنم
و این سیاهی لشکر عظیم
عجیب خوب بازی می کنند.
در خیابان ها
کافه ها
کوچه ها
هی جا عوض می کنند و
همین که سر برگردانم
صحنه ی بعدی را آماده کرده اند
از لابلای فصل های نمایش
بیرونم بکش
برفی بر پیراهنم نشانده اند
که آب نمی شود
از کلماتی چون خورشید هم استفاده کردم
نشد!
و این آدم برفیِ درون
که هی اسکلت صدایش می کنند
عمق زمستان است در من.
اصلا
از عمق تاریک صحنه پیدایم کن!
از پروژکتورهای روز و شب
از سکانس های تکراری زمین، خسته ام!
دریا را تا می کنم
می گذارم زیر سرم
زل می زنم
به مقوای سیاه چسبیده به آسمان
و با نوار جیرجیرک به خواب می روم
نوار را که برگردانند
خروس می خواند.
از توی کمد هم شده پیدایم کن!
می ترسم چاقویی در پهلویم فرو کنند
یا گلوله ای در سرم شلیک
و بعد بگویند:
" خُب،
نقشت این بود"

گروس عبدالملکیان
بیا شعر نهان من شو!

۱۳۹۴ مهر ۱۲, یکشنبه

پل قدیمی

هرگز پلی را که از روی آن عبور میکنی خراب نکن

حتی اگر دیگر مسیرت به آنجا نمی خورد

در زندگی

از اینکه چقدر مجبور می شوی از روی یک پل قدیمی عبور کنی

تعجب خواهی کرد

جکسون براون

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

پرنده آبی

هنری چارلز بوکوفسکی،( Henry Charles Bukowski) شاعرونویسنده ی بزرگ
امریکایی،زاده شده به سال1920 و از جهان رفته به سال 1994 است.از او 6
رمان و هزاران شعر وداستان کوتاه باقی مانده است.از جمله کتاب های او که
به فارسی ترجمه شده می توان به کتاب های عامه پسند،هالیوود،دختری با دامن
کوتاه و ناخدابرای نهار بیرون رفته اشاره کرد.بر سنگ گورش جمله ای دو
واژه ای، نقش بسته است: تلاش نکنید(don't try) . همسر او، لیندا، در
مصاحبه ای به سال 2005 ، در توضیح این نوشته می گوید: معنای آن این است
که اگر شما تمام وقت خود را صرف تلاش برای چیزی بکنید،کاری انجام نداده
اید و فقط تلاش کرده اید..پس وقت خود را صرف تلاش کردن نکنید.تنها آن را
انجام بدهید(احتمالن جمله ی مشهور فیلم ماتریکس هم از این جمله الهام
گرفته شده است جایی که مورفیوس برای تشویق نیو به پرواز از پشت بام یک
آسمان خراش به او می گوید: فکر نکن که می تونی انجامش بدی.فقط انجامش
بده)

(توضیح:تمام حقوق این ترجمه برای مترجم محفوظ است)



(شعر" پرنده ی آبی" از مجموعه ی"آخرین شب اشعار زمین" منتشر شده به سال 1992)



توی قلبم، یه پرنده اس: آبی

که می خواد از اون جا بیرون بپره

من ولی خعلی بهش سخت می گیرم

میگمش: اون جا بمون.

من به هیچ کسی اجازه نمی دم ببینتت.



یه پرنده اس با پرای آبی،

که می خواد از تو دلم فرار کنه

امّا من به ضرب ویسکی وسیگار، می فرستمش پایین

امّا جنده ها و مشروب فروشا

یا سوپرمارکتیا

نمی دونن هیشوخت : که پرنده، اون جاس.



تو دل من یه پرنده اس: آبی

که دلش می خواد از اون بیرون بیاد

امّا من خیلی بهش سخت می گیرم

میگمش: اونجا بمون. نکنه می خوای منو خراب کنی؟

یا که افتضاح کاری بکنی؟

یا به بازار کتابام تو اروپا ، صدمه وارد بکنی؟



توی قلبم یه پرنده اس با پرای آبی

که می خواد بیرون بیاد

امّا من زرنگتر از این حرفام،

چون فقط بعضی شبا، می زارم که در بیاد

وقتی که همه خوابن.

میگمش: من می دونم که اونجایی،

خیلی خب غصّه نخور.

بعد، برش می گردونم

امّا اون توی دلم یه ذرّه آواز می خونه

البته نزاشته ام پرنده کلّن بمیره

بعدشم باهم میگیریم می خوابیم

طبق یک قرار پنهونی که با هم گذاشته ایم

و اینم اون قده خوب وعالی هس،

که بتونه اشکای یه مردی رو در بیاره

من ولی گریه نمی کنم... شما چطور؟



Bluebird by Charles Bukowski

there's a bluebird in my heart that
wants to get out
but I'm too tough for him,
I say, stay in there, I'm not going
to let anybody see
you.


there's a bluebird in my heart that
wants to get out
but I pour whiskey on him and inhale
cigarette smoke
and the whores and the bartenders
and the grocery clerks
never know that
he's
in there.

there's a bluebird in my heart that
wants to get out
but I'm too tough for him,
I say,
stay down, do you want to mess
me up?
you want to screw up the
works?
you want to blow my book sales in
Europe?
there's a bluebird in my heart that


wants to get out
but I'm too clever, I only let him out
at night sometimes
when everybody's asleep.
I say, I know that you're there,
so don't be
sad.
then I put him back,
but he's singing a little
in there, I haven't quite let him
die
and we sleep together like
that
with our
secret pact
and it's nice enough to
make a man
weep, but I don't
weep, do
you?

۱۳۹۴ مرداد ۳, شنبه

آنکه دوست توست...

زمان یا همه چیز را ثابت میکند یا یک چیزهائی را حل می کند... زمان کمک می کند به رنجهایت عادت کنی،
زمان کمک می کند صبور باشی... زمان ثابت میکند که برای چه کسانی ارزش واقعی داشته ای و چه کسانی ماندند با تو ، اگر چه بارها رنجاندی و رنجاندند...
دراین عصر یخبندان و زمانه ی مصلحت ها و منفعت ها و کسالت ها و بی حوصلگی ها ، اگر کسی در کنارت ماند ، فرشته ای ست که از سوی خداوند برای آرامشت آمده است.
اگر بود ، اگر داشتید ، روی چشمانتان نگهش دارید.
روزگار روزگارِ رفتن است و نماندن...!! ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻢ ﺳﺨﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ...
ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ...
ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺗﻮ ...
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ...
ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻮﺩﻩﺍﯼ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻧﺸﻮﯼ...
ﻣﻼﮎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻗﺪ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻣﻌﯿﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺭﺻﻨﺪﻭﻗﭽﻪ ﺩﻟﺶ ﺫﺧﯿﺮﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ... ﻭ ﻛﻼﻡ ﺁﺧﺮ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺗﻤﻠﮏ ﺗﻮ ﺑﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﯾﮏ ﺳﯿﺐ ﺍﺳﺖ،
ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﮔﺎﺯﯼ ﺑﺰﻧﯽ ...

چگونه به ترک رابطه میرسی

اگر به دشواری یک گفتگو، امتیازی بین صفر تا صد نسبت دهیم

اکثر ما از یک گفتگوی دشوار ده امتیازی میگریزیم

به امید آنکه روزی گفتگوی ساده تری انجام شود

غافل از اینکه فرار از گفتگوی ده امتیازی

ما را به گفتگوی بیست امتیازی خواهد راند

و فرار از گفتگوی بیست امتیازی و ادامه بازی

ما را به گفتگوی صد امتیازی خواهد رساند

جایی که وسوسه ترک رابطه بر دغدغه انجام گفتگو غلبه میکند


۱۳۹۴ تیر ۳, چهارشنبه

جایی خواندم...

ﮐﺘﺎﺏ " ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﻠﻮﭺ " ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﻣﯿﺰﺩﻡ . ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : "ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﻤﺎﻧﺪ . ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺩﺍﺭﺩ، ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﯿﺶ ﺩﺍﺭﺩ . ﺩﯾﮕﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﻬﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ." ﺩﯾﺪﻡ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺻﻔﺤﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ : " ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، ﺣﺎﻝ ﺁﺩﻡ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ..." ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﺧﻂ ﺯﺩﻡ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ . ﺍﺻﻸ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮔﻔﺘﻪ ... ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﺎﻟﻎ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ، ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ، ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﻤﯿﮕﺮﺩﺩ، ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ، ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ، ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺣﺬﻓﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ، ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ، ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ، ﺣﺎﻻ ﺑﺎﯾﺪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯﺩ، ﺍﺯ ﻧﻮ، ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺩﯾﮕﺮ . ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﺳﺖ، ﻏﻨﯿﻤﺖ ﺍﺳﺖ، ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ، ﻗﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﺪ ... ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﯾﮏ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﯿﻨﺸﯿﻨﺪ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺶ، ﺗﻮﯼ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﺶ . ﺍﯾﻨﺠﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺣﺎﻝ ﺍﺩﻡ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺸﻮﺩ .....

۱۳۹۴ خرداد ۳۰, شنبه

۱۳۹۴ خرداد ۲۳, شنبه

خدا گر پرده برداری...

ﺧﺪﺍ ﮔﺮ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﺩﺍﺭﺩ ﺯ ﺭﻭﻱ ﻛﺎﺭ آﺩﻣﻬﺎ!
ﭼﻪ ﺷﺎﺩﻳﻬﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮﻫﻢ...
ﭼﻪ ﺑﺎﺯﻳﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﺳﻮﺍ...
ﻳﻜﻲ ﺧﻨﺪﺩ ﺯ آﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﮔﺮﻳﺪ ﺯ ﺑﺮﺑﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻛﻨﺪ ﺷﺎﺩﻱ...
ﻳﻜﻲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻛﻨﺪ ﻏﻮﻏﺎ...
ﭼﻪ ﻛﺎﺫﺏ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺻﺎﺩﻕ...
ﭼﻪ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻛﺎﺫﺏ...
ﭼﻪ ﻋﺎﺑﺪ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻓﺎﺳﻖ...
ﭼﻪ ﻓﺎﺳﻖ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺑﺪ...
ﭼﻪ ﺯﺷﺘﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺭﻧﮕﻴﻦ...
ﭼﻪ ﺗﻠﺨﻲ ﻫﺎ ﺷﻮﺩ ﺷﻴﺮﻳﻦ...
ﭼﻪ ﺑﺎﻻﻫﺎ ﺭﻭﺩ پايين...
ﭼﻪ ﺍﺳﻔﻠﻬﺎ ﺷﻮﺩ ﻋﻠﻴﺎ...
ﻋﺠﺐ ﺻﺒﺮﻱ ﺧﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﺪﺍﺭﺩ!!!

۱۳۹۴ خرداد ۲۱, پنجشنبه

من آنجا نیستم

(یغما گلرویی)

رها کن سنگِ گوشه‌ی گورستان را!

من آن‌جا نیستم!


وقتی باران می‌بارد

دستت را بر شیشه‌های خیسِ پنجره بگذار

تا گونه‌های مرا

نوازش کرده باشی!


این دست‌های همیشه شوخِ من است

که هنگامِ بازگشتنت به خانه در غروب‌های پاییزی

موهایت را

به پیشانی‌ات می‌ریزد، نه نسیم!

لمس کن تنِ درختان جنگل را،

برای در آغوش کشیدن من...


این گرانیتِ گرد گرفته را رها کن!

من آن‌جا نیستم!

زیرِ این سنگ

تنها مُشتی استخوان پوسیده است

و جمجمه‌ای

که لب‌خندهای مرا حتا به خاطر نمی‌آورد!


برای دیدنم به تماشای دریا برو،

من هم قول می‌دهم

پشتِ تمام بطری‌های خالی

در انتظارِ تو باشم...




به خودم میگویم

کارت نباشد
اگر رسم، رسم نامردیست!
اگر می آیند، می مانند
...و روزی ناگهان با پلیس سر میرسند
کارت نباشد
تو خودت باش
با تمام مهربانیهایت
تو خودت باش
با دل و جانی که خدا هم از خلقتش مشعوف است
تو بمان و باور کن
دو قدم مانده به ناامیدی
خدا می رقصاند
تمام دنیا را
به ساز امیدواران

۱۳۹۴ خرداد ۱۶, شنبه

دوستان تاریخ انقضاء گذشته

انگار بعضی از دوستانمان، دیرتر از بقیه می پذیرند که ما رشد و تغییر کرده ایم

انگار بعضی از دوستانمان، میخواهند سایه ای از گذشته ما باشند تا راهی برای آینده

انگار بعضی از دوستانمان، ترجیح میدهند قضاوتهایشان در مورد ما درست در بیاید

تا اینکه با تغییرات بزرگ خوب در اطراف ما شگفت زده شوند

انگار بعضی دوستانمان

با دیدن رشد و پیشرفت و امید ما به آینده

خودشان را متهم به تنبلی و بی تفاوتی میبینند

و دلسوزانه میکوشند که ثابت کنند امید و رشد و پیشرفت، حتی اگر دروغ هم نباشد

لااقل ساده لوحی است

البته شاید جمله های بالا درست نیستند

آنها دوستان ما نیستند

آنها امروز، آشنایانی هستند که تاریخ انقضایشان را فراموش کردهایم

وایزبلومن

(به نقل از محمدرضا شعبانعلی)

۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

وقتی مثه خرچنگ دور مشکل میچرخی

گفت: مشکل وجود دارد. این را نمیتوانیم انکار کنیم

پاسخ داد: بله. وجود دارد. اما هزار بار برای حل آن تلاش کرده ایم

گفت: تلاش کرده ایم. هزاران بار. میدانم. اما هرگز از اصل مشکل حرف نزده ایم

پاسخ داد: اما از مشکلات زیادی حرف زده ایم

گفت: ما از مطرح کردن مشکل، می ترسیم. برای گفتنش دورخیز میکنیم

دورخیز از موضوعاتی چنان بی ربط و دور، که هیچ جهشی حتی در خیال

ما را به موضوع واقعی نمیرساند

پاسخ داد: اما من نگرانی دیگری دارم

خوب میدانم که یافتن صورت مسئله ای که هست، راهی به سوی پاسخش باز میکند

اما میترسم که بافتن صورت مسئله ای که نیست، مسیر را برای ایجادش هموار کند

گفت: فکر میکنم داریم مسئله را پیچیده میکنیم. در کتابی خواندم

این موش نیست که در مسیر پیچاپیچ لانه کرده و گرفتار شده است

این مسیر پیچاپیچ است که در دل موش، لانه کرده و گرفتار است

پاسخ داد:  میبینی؟ با همین گفتگو هم باز از صورت مسئله دورتر شدیم

مسئله ها حل نمیشوند. نه به دلیل اینکه راه حلی ندارند

بلکه به این دلیل که هیچکس جرات ندارد آنها را به عنوان یک مسئله مطرح کند

(از وبلاگ متمم نوشته شعبانعلی)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

تردید هایی که ما را میکشد

مهم نیست که شهر است یا شغل است یا دوست

اگر در ترک آن تردید داری

هرگز آن را ترک نکن

اما اگر یقین کردی که میخواهی ترکش کنی

این کار را هرگز آرام انجام نده

تار و پود محکم ترین طناب هم، با یک ضربه محکم از هم گسسته میشود

اما با هزار ضربه ی آرام، طناب می ماند و آنچه فرسوده میشود، روح و جان توست

مراقب خاطراتت باش

به همان اندازه که هنگام ماندن، خاطرات شیرین در غبار تلخی ها گم میشوند

پس از رفتن، غبار تلخی فرو مینشیند و خاطرات شیرین، تو را به پشیمانی وسوسه میکنند

پشیمانی و بازگشت به سوی چیزی که برای همیشه ترکش کرده ای

چیزی جز نفرین و شومی نیست

اما بگذار باز هم بگویم: اگر در ترک آن تردید داری، هرگز آن را ترک نکن

(از سایت متمم)

یادت میدهند...

در بازی زندگی,
یاد می گیری,
اعتماد به حرفهای قشنگ بدون پشتوانه,
مثل آویختن به طنابی پوسیده ست....

یاد می گیری,
نزدیک ترین ها به تو گاهی می توانند دورترین ها باشند....

ياد مى گيرى که باید آنقدر از خودت برای روز مبادا پس انداز داشته باشی تا  بتوانی یک روزی تمام خودت را بغل کنی و راه بیفتی بروی ...
و در جایی که شنیده و فهمیده نمی شوی نمانی...

یاد می گیری,
دیوار خوب ست ,
سایه درخت مطلوب است,
اما هیچ تکیه گاهی ابدی نیست ....

یاد می گیری,
بره نباشی که گرگ می شوند به جانت ,
ياد مى گيرى که چگونه چینی احساست را بند بزنی و خیاط خوبی شوی برای دلت ....
امید را هر شب به جا رختی تردید بیاویزى و صبح به تن کنى تا نشکنی و برای خودت بمانی ....

یاد می گیری,
کم کم خودت را دوست داشته باشی
که سرمایه گرانبهای هر آدمی,
تنها خودش هست...

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

دل بسپار...

اين متن  كمي آرامش ميدهد به این دل سوخته
================

به آتشی که نمى سوزاند
" ابراهیم " را

و دریایى که غرق نمی کند
" موسى " را

نهنگی که نمیخورد
"یونس"را

کودکی که مادرش او را
به دست موجهاى " نیل " می سپارد
تا برسد به خانه ی تشنه به خونش

دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد

آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم
قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد ،
" نمی توانند "
پس
به " تدبیرش " اعتماد کن
به "  حکمتش " دل بسپار
به او " توکل " کن
و به سمت او "قدمی بردار : سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی ک هرگز در دسترس نخواهیم بود ...
خاک آنتن نمیدهد ک نمیدهد...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ  ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ 
ﻋﻤﯿﻖ 
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ 
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ 
بودن را 
ﺑﭽﺶ 
ﺑﺒﯿﻦ 
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن.....


۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۱, جمعه

Picture: INTERVIEW INSIGHTS 2

INTERVIEW INSIGHTS 2

http://flip.it/GDvbj

Sent via Flipboard, your personal magazine.
Get it for free to keep up with the news you care about.

۱۳۹۴ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

تهران زیباست

Share Camera360 photos