۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

و ديروز مرگ به ميان دوستانم آمد!



تا بحال برايم پيش نيامده بود كه در ميان دوستانم كسي بميرد. شايد آنقدر مسن نشده ام كه مرگ به ميان دوستانم آمده باشد. دوستي كه مرد، جوان نبود كسي بود كه حدود 15 سال پيش به من مباني بازرگاني را گام به گام ـموخت. بسيار پرحوصله و چنان با دقت در جزئيات كه هنوز عادت به رعايت آنها را از دست نداده ام. سالها بود كه از بيماري پاركينسون رنج مي برد و اين اواخر عملا كنترل نيمي از جسمش را از دست داده بود. روزهاي سختي را مي گذراند. خود خانواده اي نداشت و نزديك خانواده برادر و خواهرش زندگي مي كرد. از آن خانواده هائي كه بخش بزرگي از اقوامشان خارج از كشور هستند. دلخوش بود به ديدار گاه به گاه دوستانش و اين همه آن چيزي بود كه از آن همه رفاقت و خلق خوش برايش مانده بود. قبلا نمي دانستم از دست دادن دوست هم اينهمه خلا ايجاد ميكند. حالا كسي را ندارم كه گاه و بيگاه مشكلات كاريم را برايش تعريف كن م واز از پيشنهاداتي كه با گشاده دستي، صبورانه و نكته سنجانه ميداد استفاده كنم.
دلم گرفته است. مي دانم كه حالا ديگر تنها نيست. شايد پيش آن معشوقه قديمي باشد كه جوان مرگيش، دوستم را در سن 34 سالگي در سال 1352 از آمريكا به ايران برگرداند. من حالا بيش از او تنها هستم. جايگزين كردن چنان دوستي كار ساده اي نيست. درواقع دوستان اگر شرط دوستي بجاي آورند، جايگزيني ندارند.
خدايش بيامرزد!

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

مملكتي كه نصف سال تعطيله!

خدائيش كجا بهتر از ايرانه! دو ماه اسفند و فروردين كه بخاطر سال نو
نميشه هيچ كاري رو پيگيري كرد چون همه دارن كارهاي عقب افتاده رو انجام
ميدن و نميشه هيچ كار جديدي رو شروع كني حالا هر چقدر هم برات مهم باشه!
ماه رمضون هم كه ديگه نور علي نور! بيشتر آدمهائي كه باهاشون كار داري
روزه نيستن اما همه كسل هستن هيشكي بموقع سركارش حاضر نميشه يهو تماسهاي
تلفني و مراجعاتت به صفر نزديك ميشه و كلا كار و بيزنس ميره تو كما! محرم
و صفر هم كه تكليفش معلومه! بدليل نامعلومي هر جا ميري همه كسل و خسته
ان! به كار ها گره ميفته و هيچي سرراست انجام نميشه! شهريور هم كه همه تو
خط سفر هستن و باز هم كارها به تعويق ميفته تا مهر ماه!
خلاصه اينكه تو اين مملكت فوقش ميتوني روي نصف سال حساب كني! و شيش ماه
تمام كلا تعطيله! بهتره بيخودي هم دست و پا نزني و تو هم مثه بقيه اين
شيش ماه همه چي رو تعطيل كني و استراحت كني، بري مسافرت يا هر كار ديگه
كه دلت مي خواد!
من كه الآن يه هفته اي ميشه كه زدم تو خط فيلم ديدن كتاب خوني! خلاصه با
اينا ماه رمضون رو سر ميكنم! البته بعدش هم شهريور و اوضاع چندان فرقي
نميكنه! خلاصه آقا مملكته داريم!