۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

تعادل بین کار و خانواده!




یه کل کل دوستانه قدیمی با یکی از رفقای فرندفیدی داشتیم درباره اینکه کار از زندگی جدا هست یا نه! شاید بیشتر موضوع تفاوت در معانی کلمات باشه! اما شخصا بخاطر نگاهی که به موضوع کار دارم و اینکه همیشه کارم به شدت در کلیه ساعات زندگیم حضور داشته نمی تونم تمایزی قائل بشم! اما قبول دارم که باید بین وقتی که برای خانواده ات میذاری و پیششون هستی و بقیه زندگیت یه فرقی قائل باشی. یعنی وقتی پیش خانواده هستی دیگه هیچ کار دیگه ای انجام ندی.موبایل کاریت رو خاموش کنی و ذهنت روهم از هر چی که به غیر خانواده مربوط میشه خالی کنی! این فرصتیه که می تونی به آرامش برسی میتونی از هر دغدغه ای خالی باشی!البته به شرطی که قبلا یه خانواده خوبی تشکیل داده باشی! وگرنه دنیات میشه جهنم یزید!
شاید بهتره بگم بیش از اونکه به تمایز و تقسیم وقت بین کار و زندگی قائل باشم به تقسیم وقت بین خانواده و بقیه زندگی قائل هستم. تا نظر شما چی باشه!

مردی که همه چیز می دانست!

مدتها بود- دراقع سالها - که در اطرافم کسی را نداشتم که بتوانم در
موضوعات کاری با او مشورت کنم. اغلب خودم طرف سوال  و مشورت دوستان و
آشنایان بودم. اما برای مشکلات و سوالات کاری خودم کسی را سراغ نداشتم!
دیروز برایم روز بزرگ و مهمی بود. بعد از مدتها با کسی ملاقات کردم که
اشکالاتم را فهمید، معایبم را گفت و راه حلهای خوبی هم نشانم داد.
 من امروز خوشحالم! یک جور آرامش! یک جور راحتی خیال! اگرچه این جای خالی
در برنامه کاری و زندگیم باعث شده بود در این سالها فرصتهای مفیدی را از
دست بدهم اما بیش  از آن به امروز فکر میکنم که به من کمک کرد اشتباهات
خطرناکی را مرتکب نشوم و به آینده که دیگر کدر نیست