اصالتا چیزی در این دنیا ماندنی نیست! خوب که نگاه میکنی می بینی که آدمها، روزها، سختیها، شادیها و هر چیزی که تو را در برگرفته ماندنی نبوده! نمی توانی هم بزور چیزی را نگه داری! خواسته درستی هم نیست! درست مثل باغبانی که بخواهد گیاهانش را تا ابد نگه دارد! نمی شود. نمی تواند. درست هم نیست! زندگی همین تغییرهاست. همین جریان است!
آنوقت متوجه دورانهای زندگیت میشوی! مثل یک سریال تلویزیونی به طولانی عمرت! این دورانها همر کدام یک سیزن، یک فصل اززندگیت هستند! گاهی آنقدر متمایز و متفاوت که اگر آنرا برای خودت هم تعریف کنند باورت نمی شود! این دو دوران متعلق به یک آدم است. گاهی آنقدر در این دو دوران متفاوت عمل میکنی، متفاوت رفتار میکنی و اصلا متفاوت فکر میکنی که هیچ مشابهتی نمی بینی! اینجور است که زندگیت تغییر میکند! اینجور است که اسمش را میگذارند زندگی!
پ ن: گاهی وقتها هم احساس میکنی که در یک دوران زندگیت گیر افتاهد ای! میخواهی تغییراتی ایجاد شود! اصلا همه چیز بکل بهم بریزد! اما نمی شود! نمی دانم چه باید کرد! هنوز کامل این تجربه را از سر نگذرانده ام!
آنوقت متوجه دورانهای زندگیت میشوی! مثل یک سریال تلویزیونی به طولانی عمرت! این دورانها همر کدام یک سیزن، یک فصل اززندگیت هستند! گاهی آنقدر متمایز و متفاوت که اگر آنرا برای خودت هم تعریف کنند باورت نمی شود! این دو دوران متعلق به یک آدم است. گاهی آنقدر در این دو دوران متفاوت عمل میکنی، متفاوت رفتار میکنی و اصلا متفاوت فکر میکنی که هیچ مشابهتی نمی بینی! اینجور است که زندگیت تغییر میکند! اینجور است که اسمش را میگذارند زندگی!
پ ن: گاهی وقتها هم احساس میکنی که در یک دوران زندگیت گیر افتاهد ای! میخواهی تغییراتی ایجاد شود! اصلا همه چیز بکل بهم بریزد! اما نمی شود! نمی دانم چه باید کرد! هنوز کامل این تجربه را از سر نگذرانده ام!