۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

در مدح زرزر!!!

داخلی- شب-بعد از شام
همه دور میز شسته ایم پاسور میزنیم. پسر دوستم می آید یه لنگه پا بغل من می ایستد  و بازی وارکرافت پی اس پی اش را نشانم می دهد. میگم بهش که: خوب حال میکنی باهاش! زیر چشمی باباش رو می پاد و میگه نمی خواست بخره واسم! اینقد زر زر کردم تا خرید.!! همه دور میز نگاهی بهم می کنیم و ادامه می دهیم! انگار نه انگار چیزی شنیده ایم!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر