۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

آنکه از ثروتش می بخشد! آنانکه از بخلشان دوزخ برپا می کنند!


حكايتي از زبان مسيح نقل ميكنند كه بسيار شنيدني است. مي گويند او اين حكايت را بسيار دوست داشت و در موقعيتهاي مختلف آن را بيان مي كرد. حكايت اين است:

مردي بود بسيار متمكن و پولدار. روزي به كارگراني براي كار در باغش نياز داشت. بنابراين، پيشكارش را به ميدان شهر فرستاد، تا كارگراني را براي كار اجير كند. پيشكار رفت و همه كارگران موجود در ميدان شهر را اجير كرد و آورد و آنها در باغ به كار مشغول شدند. كارگراني كه آن روز در ميدان نبودند، اين موضوع را شنيدند و آنها نيز آمدند. روز بعد و روزهاي بعد نيز تعدادي ديگر به جمع كارگران اضافه شدند. گرچه اين كارگران تازه، غروب بود كه رسيدند، اما مرد ثروتمند آنها را نيز استخدام كرد. شبانگاه ،هنگامي كه خورشيد فرو نشسته بود، او همه كارگران را گرد آورد و به همه آنها دستمزدي يكسان داد.

بديهي ست آناني كه از صبح به كار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتنـد: «اين بي انصافي است. چه مي كنيد، آقا؟ ما از صبح كار كرده ايم و اينان غروب رسيدند و بيش از دو ساعت نيست كه كار كرده اند. بعضي ها هم كه چند دقيقه پيش به ما ملحق شدند. آنها كه اصلاً كاري نكرده اند.» مرد ثروتمند خنديد وگفت: «به ديگران كاري نداشته باشيد. آيا آنچه كه به خود شما داده ام كم بوده است؟» كارگران يكصدا گفتند: «نه، آنچه كه شما به ما پرداخته ايد، بيشتر از دستمزد معمولي ما نيز بوده است. با وجود اين، انصاف نيست كه ايناني كه دير رسيدند و كاري نكردند، همان دستمزدي را بگيرند كه ما گرفته ايم.»

مرد دارا گفت: «من به آنها پول داده ام، زيرا بسيار دارم. من اگر چند برابر اين نيز بپردازم، چيزي از دارائي من كم نمي شود. من از استغناي خويش مي بخشم. شما نگران اين موضوع نباشيد. شما بيش از توقعتان مزد گرفته ايد، پس مقايسه نكنيد. من در ازاي كارشان نيست كه به آنها دستمزد مي دهم، بلكه مي دهم چون براي دادن و بخشيدن، بسيار دارم. من از سر بي نيازيست كه مي بخشم.»

مسيح گفت: «بعضي ها براي رسيدن به خدا سخت ميكوشند. بعضي ها درست دم غروب از راه مي رسند. بعضي ها هم وقتي كار تمام شده است، پيدايشـان مي شـود. امـا همه به يكسان زير چتر لطف و مرحمت الهي قرار مي گيرند.»

شما نمي دانيد كه خدا استحقاق بنده را نمي نگرد، بلكه دارائي خويش را مي نگرد. اوبه غناي خود نگاه مي كند، نه به كار ما. از غناي ذات الهي، جز بهشت نمي شكفد. بايد هم اينگونه باشد. بهشت، ظهور بي نيازي و غناي خداوند است. دوزخ را همين خشكه مقدس ها و تنگ نظـرها برپـا داشتـه اند. زيرا اينان آنقدر بخيل و حسودند كه نمي توانند جز خود را مشمول لطف الهي ببينند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر