۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

لبخند ژوکوند!

الآن تازه نهار خوردیم و الآن نشسته روبروم و داره میگه که تو دنیا چیزی کسل کننده تر از خرید رفتن با زنش نیست! واینکه چقدر زنش ولخرجه و مدام خرید های جورواجور و رنگ و وارنگ میکنه! آروم با نوک انگشت ها اینو تایپ می کنم و سعی میکنم لبخند ژوکوند از صورتم محو نشه . تو دلم بهش میگم: برو خدا رو شکر کن پولی داری که تو این اوضاع خرج کنی و شرمنده همون همسر ولخرجت نشی! نه مثه جماعتی که از تنگی معیشت تو شرمندگی قوت روزانه برای سر و همسر موندن! خرج متفرقه که بماند!

۱ نظر:

  1. نحوه نوشتنتان جالب بود زیرا نمی توانست حدس بزند چه چیزی می خواهید پشت این لبخند بیان کنید ;)
    اما راست گفتید ، حالا خوبه پول داره... :D

    پاسخحذف